جدول جو
جدول جو

معنی زیان زده - جستجوی لغت در جدول جو

زیان زده
(تَ / تِ)
متضرر. مغبون. خاسر. غبن. ذوهزارات. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). خسارت کشیده در داد و ستد و تجارت و معامله. (ناظم الاطباء) :
ز عدل و داد تو اندر همه ولایت تو
زیان زده نشد از هیچ گرگ هیچ شبان.
فرخی.
من نه برانم که تو زیان زده باشی
جمله زیان بر من است، سودتو بردار.
سوزنی.
اگر این امرود را با تو نمی دادم زیان زده می شدی. (انیس الطالبین بخاری ص 100). خلق ماخان بواسطۀ تو زیان زده شده اند. (انیس الطالبین ایضاً ص 109). رجوع به زیان و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
زیان زده
خاسر، متضرر، خسارت کشیده در داد و ستد و تجارت و معامله
تصویری از زیان زده
تصویر زیان زده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زبان زدن
تصویر زبان زدن
سخن گفتن، حرف زدن، زبان درازی کردن
چشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
زادۀ کیان و پادشاه زاده. (ناظم الاطباء). کیان نژاد. از نژاد کیان. که از نسل کیان و شاهان است:
به پیش گو اسفندیار آمدند
کیان زادگان زار و خوار آمدند.
دقیقی.
کیان زاده گفت ای جهاندار شاه
برو کینۀ باب من بازخواه.
دقیقی.
کیان زادگان با جوانان من
که هریک چنانچون دل و جان من.
دقیقی.
بیامد هم آنگاه نستور شیر
نبرده کیان زاده پور زریر.
دقیقی.
کیان زادگان و جوانان خویش
به تابوتها اندر افکند پیش.
دقیقی.
کجا بود از گیتی آزاده ای
خداوند تاج و کیان زاده ای.
فردوسی.
بسی خواستندش کیان زادگان
ز هر کشور آمد فرستادگان.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
زیان زده. زیان کشیده. مغبون. خاسر. متضرر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
گفتگوشده. مذاکره شده. (ناظم الاطباء) ، مشهورشده. بر سر زبان افتاده:
شد همچو او زبان زدۀ هر سخن سرای
ناسور کون خر سر خمخانه جوش کرد.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
غبن. ضرر. تضرر. حالت زیان زده. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
خاسر. متضرر. مغبون. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زیان و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ کَ دَ)
کنایه از حرف زدن و سخن گفتن باشد. (فرهنگ رشیدی). کنایه از سخن گفتن باشد. (آنندراج) :
اگر خواهی سخن گویی سخن بشنو سخن بشنو
زبان آنکس تواند زد که اول گوش گردد او.
نخشبی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زبان زده
تصویر زبان زده
مذاکره شده، گفتگو شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبان زدن
تصویر زبان زدن
با زبان چشیدن (طعامی را)، سخن گفتن حرف زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیار زده
تصویر عیار زده
اپر آمیخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیجان زده
تصویر هیجان زده
بشور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیجان زده
تصویر هیجان زده
متحمّسٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از هیجان زده
تصویر هیجان زده
Adrenalized, Ecstatic, Enthused, Excited, Thrilled, Uptight
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هیجان زده
تصویر هیجان زده
adrénalisé, extatique, enthousiasmé, excité, ravi, tendu
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از هیجان زده
تصویر هیجان زده
adrenalizado, extático, entusiasmado, excitado, empolgado, tenso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هیجان زده
تصویر هیجان زده
アドレナリンが湧いた , 有頂天な , 興奮した , 緊張した
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از هیجان زده
تصویر هیجان زده
ایڈرینالین کا بھرا ہوا , انتہائی خوش , پرجوش , گھبرایا ہوا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از هیجان زده
تصویر هیجان زده
เต็มไปด้วยอะดรีนาลีน , ตื่นเต้น , ตื่นเต้น , ตื่นเต้น , ตื่นเต้น , ตึงเครียด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از هیجان زده
تصویر هیجان زده
penuh adrenalin, ekstatis, bersemangat, terpesona, tegang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از هیجان زده
تصویر هیجان زده
מלא אדרנלין , נלהב , נרגש , מתוח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از هیجان زده
تصویر هیجان زده
aliyejaa adrenalini, furaha, msisimko, msukumo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از هیجان زده
تصویر هیجان زده
肾上腺素激增的 , 狂喜的 , 兴奋的 , 激动的 , 紧张的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از هیجان زده
تصویر هیجان زده
adrenalizado, extático, entusiasmado, emocionado, tenso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از هیجان زده
تصویر هیجان زده
아드레날린이 넘치는 , 열광적인 , 흥분한 , 신이 난 , 긴장된
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از هیجان زده
تصویر هیجان زده
adrenalin dolu, coşkulu, hevesli, heyecanlı, gergin
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از هیجان زده
تصویر هیجان زده
অ্যাড্রেনালিনপূর্ণ , উত্তেজিত , উচ্ছ্বসিত , উত্তেজিত , উত্তেজিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از هیجان زده
تصویر هیجان زده
उत्साहित , अत्यधिक खुशी , उत्साहित , तनावग्रस्त
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از هیجان زده
تصویر هیجان زده
adrenalisierte, ekstatisch, begeistert, aufgeregt, angespannt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از هیجان زده
تصویر هیجان زده
adrenaline gevuld, extatisch, enthousiast, opgewonden, gespannen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از هیجان زده
تصویر هیجان زده
наповнений адреналіном , екстатичний , схвильований , схвильований , в захваті , напружений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از هیجان زده
تصویر هیجان زده
адренализированный , в восторге , восторженный , взволнованный , напряженный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هیجان زده
تصویر هیجان زده
wypełniony adrenaliną, ekstatyczny, entuzjastyczny, podekscytowany, spięty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هیجان زده
تصویر هیجان زده
adrenalizzato, estatico, entusiasta, eccitato, teso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی